زندگی نو

ماجراهای بدنیا اومدن پسرم

زندگی نو

ماجراهای بدنیا اومدن پسرم

هفته 32

سلام پسر گلی مامان ایشالا که حالت خوبه گلم.. امروز وارد هفته 32 زندگیت شدیم دیگه کم کم داره استرسم میگیره  اصلا نمیدونم وقتی به دنیا میایی زندگی ما چه جوری میشه ولی میدونم که خیلی تغییر میکنه هیجان دارم من با تو مزه ی مادر شدنو میفهمم پسر مامان ایشالا که تو پسر خوبی واسه پدر و مادرت باشی و ما هم پدر مادر خوبی برات باشیم مامانی آرزوم خوشبختیته پس هرچی که بهت میگم بدون از روی دوست داشتن زیاده نه از روی زور و اجبار گل پسرم من به دلم داده که دقیقا 20 آبان به دنیا میایی و ایشالا که همون موقع میایی خیلی دوست دارم مامانی باباتم خیلی دوست داره اون از خیلی وقته که اسم تورو انتخاب کرده اسمت حسین مامانم به عشق امام حسین (ع) این اسمو برات گذاشته منم که راضی ام

آخر این هفته نوبت دارم برا دکتر چهارشنبه ایشالا میرم میبینمت گل مامان فعلا بای بای من برم نمازمو بخونم صدای اذون میاد میدونم که توام الان تو دلمی این صدارو میشنوی

لباسای کوچولوت



اینم سوغاتی مامان من از مشهد واست آورده:



کفش قطبی

پسر گلی این کفشارو وقتی که هنوز هیچ خبری ازت نبود واست خریدم مهر ماه 92 که با خاله و شوهرخالت رفته بودیم مشهد تو محوطه ی رستوران باباقدرت...


آغاز ماه هشت(هفته ی 31)

سلام پسر گلی مامان امروز شنبه 22 شهریور 1393 و ما وارد هشتمین ماه زندگیت شدیم، دیگه داریم به پایان نزدیک میشیم گل پسرم، تقریبا دو ماه دیگه تو بغل منو بابایی هستی ایشالا..

یکشنبه هفته گذشته رفتم دکتر حال پسری خوب بود فقط دکتر دعوام کرد که دیر رفتم پیشش دفه ی قبلی که رفتم نبود واسه همین دیگه فک کرد دیر به دیر میرم (الان که دارم  این پستو مینویسم با پاهای کوچولوت داری لگد میزنی اینا قشنگترین لگداییه که خوردم مامانی خودم) خلاصه واسم آزمایشهای 7 ماهگی رو نوشت منم صبح دوشنبه همراه بابایی جون که مرخصی گرفته بود رفتیم آزمایشگاه که گفت آزمایش طی دو روز انجام میشه ولی من ازش خواستم طی یک روز انجامش بدن اونا هم قبول کردن ولی یکیشون میگفت اگه قندت بالا باشه و بخوای گلوکز بخوری میری تو کما من خیلی ترسیدم ولی چاره ای نداشتم چون فرداش نمیتونستم انجام بدم آزمایشو همین که گلوکزو خوردم یه احساس وحشتناکی کردم تو بدنم یه لحظه با خودم گفتم الان میرم تو کما و تورو نمیبینم به بابات نگفتم رفتم پیش مسئول آزمایشگاه و اون دلداریم داد تا خوب شدم، پسر گلی روزارو میشمرم تا به تو برسم بی صبرانه منتظرتم، هنوز جواب آزمایشمو نگرفتم ولی زنگ زدم گفت قندم نرماله خوشبختانه، ایشالا هفته دیگه که میرم دکتر جوابو میگیرم میبرم نشونش میدم...

باغچه ی بابا

پسر گلی بابات عاشق گل و گیاهه عیدا که میشه باغچه رو گلستون میکنه امسالم باغچمون خیلی قشنگ بود منم همش به گلا نگاه میکردم تا پسرم گل مث گل بشه ولی عمرش گل نباشه :